
۲. سواد مالی مدیران معدنی پایین است. از آنجا که این شرکتها سالها دولتی بوده و تنها در سالهای اخیر وارد بورس شدهاند، آشنایی مدیران با مفاهیم مالی، صورتهای مالی و بازار سرمایه محدود است.
۳. توسعه بر اساس مصلحتها و فشار مقامهای محلی انجام میشود تا منافع ملی، و مدیران معدنی و فلزی به درخواستهای غیراقتصادی تن میدهند.
۴. به جای توسعه، به حفظ وضع موجود راضیاند و نمیخواهند ترکشهای تفکر توسعهای به آنان بخورد؛ مانند فردی که دوست دارد شنا کند، اما نمیخواهد خیس شود.
۵. عمدتاً از مشاوران قوی بیبهرهاند و افراد متخصص و دستیاران دارای دانش و دیدگاه را در کنار خود ندارند.
۶. تقریباً از سیستم بیبهرهاند و مدیریت در بنگاههای معدنی و فلزی بر اساس خلقوخوی انجام میدهند تا بر اساس سیستم.
۷. منابع مالی بالایی دارند اما دانش لازم برای صرف این منابع را ندارند، به جای توسعه، هزینه میکنند و حاشیه سود خود را پایین میآورند. اصولاً به مفاهیمی چون بهرهوری، حاشیه سود، کارآمدی، خلاقیت و جزئیات حساس نیستند.
۸. گاه حتی در بدیهیترین امور شخصی و تربیتی، مانند آداب معاشرت، لباس پوشیدن و نظافت شخصی، آموزشهای لازم را ندیدهاند.
۹. خود را کارشناس ارشد میدانند و از مشورت بینیازند. شاگردی کردن را در شأن خود نمیدانند و علم را برای مدرک میجویند نه برای یادگیری.
۱۰. تقریباً زبان انگلیسی نمیدانند. در نمایشگاهها و همایشهای خارجی به گفتن کلیات بسنده میکنند و چون ایران را نمیشناسند، قادر نیستند ظرفیتهای آن را نیز معرفی کنند. حتی نمیدانند سواحل ایران چند کیلومتر است، چه میزان زیرساخت ریلی داریم و چه فرصتهایی برای سرمایهگذاری در بخش معدن و صنایع معدنی کشور وجود دارد.
مطالب مرتبط

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

