به گزارش بیرونیت، حسینی همچنین از تدوین استراتژی توسعه صنعتی کشور خبر داده است؛ این در حالی است که هر دو اقدام، یعنی پرورش مدیران و تدوین استراتژی توسعه صنعتی، پیشتر در دهه ۸۰ و در دوران وزارت صنایع و معادن اسحاق جهانگیری اجرا شده بود. در آن دوره، برنامه «پرورش ۵۰۰ مدیر» و نیز تدوین استراتژی توسعه صنعتی کشور در دستور کار قرار گرفت.
اکنون به نظر میرسد وزارت صمت با تغییر برخی واژهها و افزایش اعداد، در تلاش است همان سیاستها و اقدامات گذشته را بهعنوان دستاوردهای جدید معرفی کرده و به نوعی آنها را مصادره به مطلوب کند.
وزارت صنعت، معدن و تجارت از طرحی رونمایی کرده است که در ظاهر، پاسخی نو به یکی از کهنهترین مشکلات حکمرانی صنعتی ایران به شمار میرود: کمبود مدیران توانمند. «پرورش هزار مدیر» عنوانی است که مدیرکل حوزه وزارتی+ مشاور وزیر صمت+ عضو هیأت عامل ایمیدرو از آن بهعنوان یکی از اقدامات مهم ۱۶ ماه گذشته یاد میکند؛ طرحی که به گفته او، نه یک دوره آموزشی کلاسمحور، بلکه مسیری نظاممند برای تربیت مدیران مسئلهمحور در میدان عمل است.
اما مسئله از همینجا آغاز میشود؛ زیرا این روایت «نو» برای اهل صنعت و مدیریت، بیش از آنکه تازه باشد، آشناست.
در دهه ۸۰ و در دوران وزارت صنایع و معادن، دقیقاً همین دغدغه، با همین منطق و با همین ادبیات، البته صریحتر و شفافتر، دنبال شد. آن زمان، وزارت صنایع و معادن با پذیرش این واقعیت که مدیر توانمند بهصورت تصادفی شکل نمیگیرد، به سراغ طراحی نظام جانشینپروری، شایستهگزینی و آموزش مدیران مسئلهمحور رفت.
نتیجه آن سیاستها، «پرورش ۵۰۰ مدیر» و همزمان آغاز تدوین «استراتژی توسعه صنعتی کشور» بود؛ اقدامی که برای نخستینبار تلاش میکرد صنعت ایران را از اداره روزمره و سلیقهای به سمت حکمرانی برنامهمحور سوق دهد.
امروز، همان ایدهها با تغییر عدد و واژه بازتولید شدهاند:
۵۰۰ مدیر شدهاند ۱۰۰۰ مدیر؛
آموزش مدیران شده است تربیت مدیران مسئلهمحور؛
و استراتژی توسعه صنعتی، دوباره «در دست تدوین» قرار گرفته است.
مشکل اما تکرار سیاستها نیست؛ مشکل، پاک کردن حافظه تاریخی و مصادره تجربههای پیشین به نام امروز است. هیچ سیاست صنعتی در خلأ شکل نمیگیرد و هیچ نظام مدیریتی بدون اتکا به گذشته قابل دفاع نیست.
آنچه محل نقد است، ارائه سیاستهای آزمودهشده بهعنوان «نوآوری»، بدون ارجاع به تجربه تاریخی، بدون آسیبشناسی شکستها و بدون توضیح اینکه چرا همان سیاستها، پس از دو دهه، هنوز به نتیجه پایدار نرسیدهاند.
تناقض آشکار دقیقاً همینجاست: اگر نظام جانشینپروری و تربیت مدیران در ساختار وزارتخانه نهادینه شده بود، امروز نباید دوباره از «کمبود مدیر توانمند» سخن گفت. اگر استراتژی توسعه صنعتی در دهههای گذشته بهدرستی اجرا و بهروز شده بود، تدوین دوباره آن نمیتوانست بهعنوان دستاورد معرفی شود، بلکه باید بهعنوان یک ضرورت جبرانی توضیح داده میشد.
صنعت ایران بیش از آنکه به تغییر نام طرحها و افزایش اعداد نیاز داشته باشد، محتاج صداقت سیاستی است؛ صداقتی که بپذیرد بسیاری از ایدههای امروز، ادامه راهی نیمهتمام در گذشتهاند. بازگشت به تجربههای موفق دهه ۸۰ نه تنها ایراد نیست، بلکه میتواند نقطه قوت باشد؛ به شرط آنکه با شفافیت، ارجاع تاریخی و تعهد به اجرا همراه شود، نه با روایتسازی و دستاوردنمایی.
حکمرانی صنعتی، با حافظه تاریخی زنده میماند، نه با بازنویسی گذشته به نام حال. تا زمانی که این حافظه به رسمیت شناخته نشود، «پرورش هزار مدیر» نیز ممکن است سرنوشتی مشابه بسیاری از طرحهای پرطمطراق قبلی پیدا کند: پررنگ در گفتار، کماثر در واقعیت.